جدول جو
جدول جو

معنی فراغت داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

فراغت داشتن
(دَ شُ تَ)
غفلت داشتن. فراموش کردن:
در بزرگی و گیرودار عمل
ز آشنایان فراغتی دارند.
سعدی.
، آسوده بودن و راحت زیستن. رجوع به فراغ و فراغت شود
لغت نامه دهخدا
فراغت داشتن
آسایش داشتن، فراموش کردن، پروا داشتن آسوده بودن آرامش داشتن، فرصت داشتن مجال داشتن، غفلت داشتن فراموش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فراغت داشتن
((~. تَ))
آرامش داشتن، فرصت داشتن، فراموش کردن
تصویری از فراغت داشتن
تصویر فراغت داشتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراغت یافتن
تصویر فراغت یافتن
آسوده شدن از کاری، آسودگی یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست داشتن
تصویر راست داشتن
راست دانستن، راست پنداشتن، باور کردن سخن کسی، راست کردن
نظم و ترتیب دادن، سر و سامان دادن
برابر ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرصت داشتن
تصویر فرصت داشتن
وقت مناسب داشتن برای انجام دادن کاری
فرهنگ فارسی عمید
(دَ دَ)
آسودگی داشتن. فراغت داشتن. رجوع به فراغت داشتن و فراغ شود، بی اعتنا بودن و بی نیازی نمودن:
بزرگان فراغ از نظر داشتند
از آن پرنیان آستر داشتند.
سعدی.
رجوع به فراغ و فراغت داشتن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ دَ)
گرم بودن، غضبناک گشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ شُ دَ)
شگفت بودن. عجیب بودن. غریب بودن.
- غرابت داشتن کلمه، وحشی بودن آن و ناروشنی معنای آن و غیر مأنوس بودن وی در استعمال. رجوع به غرابت شود
لغت نامه دهخدا
(دَ فَ بُ دَ)
پرداختن. به پایان رساندن. فراغ:
چو از گفتن فراغت یافت شاپور
دمش در مه گرفت و حیله در هور.
نظامی.
رجوع به فراغ و فراغت شود
لغت نامه دهخدا
(رِ اُ دَ)
استکراه. (منتهی الارب). نفرت داشتن. بی میل بودن. ناگوارایی داشتن. (ناظم الاطباء). ناخوش داشتن. مکروه داشتن. تقبیح کردن. (یادداشت مؤلف) : چون ابراهیم به صدوبیست سال رسید وقت رحلت نزدیک شد و کراهت می داشت. (قصص الانبیاء ص 57)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راست داشتن
تصویر راست داشتن
نظام دادن، استقامت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
وقت مناسب داشتن برای اجرای کاری: گفت: فرصت تذکیر شمردن ندارم ملتمس چیست ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراز داشتن
تصویر فراز داشتن
پیش آوردن نزدیک ساختن، پایین آوردن، برابر چیزی نگهداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
آسایش دادن، مولش دادن، بی نیاز کردن آسوده کردن آسایش دادن، مجال دادن فرصت دادن، بی نیاز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارغ داشتن
تصویر فارغ داشتن
یا فارغ داشتن دل از چیزی. آسوده خاطر بودن از آن مطمئن بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرات داشتن
تصویر جرات داشتن
یاراییدن یارستن ایاریدن
فرهنگ لغت هوشیار
آسوده شدن آرامش یافتن آسوده شدن راحت شدن، پرداختن از چیزی به پایان رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرابت داشتن
تصویر غرابت داشتن
شگفت بودن، عجیب بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارادت داشتن
تصویر ارادت داشتن
سر سپرده بودن اخص و دوستی و عقمندی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
آسوده بودن فارغ بودن، یا فراغ داشتن از. بی نیاز بودن از: دل ما بدور رویت ز چمن فراغ دارد که چو سرو پای بندست و چو لاله داغ دارد. (حافظ 79)، بی اعتنا بودن بی نیاز نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراز داشتن
تصویر فراز داشتن
((~. تَ))
پیش آوردن، نزدیک ساختن، پایین آوردن، در برابر چیزی نگه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کراهت داشتن
تصویر کراهت داشتن
((~. تَ))
نفرت داشتن، ناپسند بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرابت داشتن
تصویر غرابت داشتن
((~. تَ))
عجیب بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراغت دادن
تصویر فراغت دادن
((~. دَ))
آرام کردن، آسایش دادن، فرصت دادن، بی نیاز کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرات داشتن
تصویر جرات داشتن
یارستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جرات داشتن
تصویر جرات داشتن
Dare
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جرات داشتن
تصویر جرات داشتن
осмеливаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جرات داشتن
تصویر جرات داشتن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جرات داشتن
تصویر جرات داشتن
наважуватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جرات داشتن
تصویر جرات داشتن
odważyć się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جرات داشتن
تصویر جرات داشتن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جرات داشتن
تصویر جرات داشتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جرات داشتن
تصویر جرات داشتن
atreverse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی